داستان های بیمه ایی من و همکارانم.

دفتر وصولی‌‌ها رو برداشتم و شروع به زنگ زدن به بیمه گذاران برای یادآوری پرداخت حق بیمه‌شون کردم. به نفر ششم که آقایبود، رسیدم و زنگ زدم. صدای پسر بچه‌ایی با بغض از اونطرف تلفن گفت بله، گفتم: سلام عزیزم میتونم با آقای. صحبت کنم.گریان گفت: پدرمو ادامه نداد.خانمی گفتت: بفرمایید.گفتم:از دفتر بیمه تماس میگیرم، برای یادآوری پرداخت قسط بیمه آقایگفت: همسرم هستند و متاسفانه در اثر تصادف فوت کردند و الان بقدری درگیر هستیم که نمی‌توانیمداخت کنیم و بعد از اونم از نظر مالی قادر نیستم که پرداخت کنم.خیلی ناراحت شدم و ضمن ابراز تسلیت به همسرش گفتم: میتونند با مدارک فوت و بیمه نامه و مدارک خودشون به دفتر بیمه بیان و سرمایه فوت بر اثر حادثه‌شون دریافت کنن.خانمکه از شنیدن این خبر شوکه شده بود وباورش نمیشد که این مبلغ رو بتونه دریافت کنه تقاضا کرد که همون فردا بیاد. من هم قبول کردم. فردا که اومدن بعد از بررسی مدارک در سیستم برای دریافت چک آدرس مربوطه رو بهشون دادم.اون خانم اونقد در حقم دعای خیر کرد که تو تموم عمرم این دعاها رو یکجا نشنیده بودم اما من واقعا خوشحال ازین بودم که چقد آینده‌‌نگری یک انسان میتونه مفید وقع بشه.در هر وضعیت مالی که هستین هوشمندانه تصمیم بگیرین. حتی اشخاص با درآمدهای پایین هم باید مدیریت مالی کنن تا بتونن در چنین مواقعی از پس مشکلاتشون بربیان.

 

خرید بیمه زندگی سرمد در تهران

داستان های بیمه ایی من و همکارانم.....

بیمه ,رو ,آقای ,پرداخت ,گفتم ,فوت ,بعد از ,کرد که ,  داستان ,یادآوری پرداخت ,برای یادآوری ,برای یادآوری پرداخت

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ghabeglass مدیریت دولتی نوین https://telmato.ir/product/proof-of-address/ فروش انواع نهال درخت و گل وکیل پایه یک دادگستری 09127045177عباسیان فیلم باز خلوتگه بانک مشاغل ایران ارتباط سبز فروشگاه اینترنتی قاصدک طلایی